رمان ارباب من پارت: ۱۲۸

دستش رو زیر چونه ام گذاشت و گفت:

_ به من بگو چیشده دخترجون

از پشت لایه ی اشکهام بهش نگاه کردم و آروم گفتم:

_ من...

اما پشیمون شدم پس ساکت شدم و ادامه ندادم.
یاد اون اوایل افتادم که تمام چیزهایی که من گفته بودم رو کف دست بهراد گذاشته بود و هر دفعه هم که ازش کمک خواسته بودم تا فرار کنم، سریع به بهراد اطلاع داده بود پس اگه الانم چیزی میگفتم سریع بهش میگفت و بیچاره میشدم!

_ تو چی؟

با شنیدن صداش از فکر بیرون اومدم و گفتم:

_ من...من دلم خیلی واسه خونواده ام تنگ شده

سرش رو تکون داد و گفت:

_ همون بحث همیشگی!

بعد هم از سرجاش پاشد اما قبل از اینکه به سمت در بره، دستش رو گرفتم و گفتم:

_ اکرم خانم؟
_ بله؟
_ هنوزم نمیتونی کمکم کنی برگردم پیش خونواده ام؟
_ من نمیتونم به آقا خیانت کنم، حالا چه کارش درست باشه و چه اشتباه، من برعلیه کسی که زندگیم رو نجات داده کاری نمیکنم!

پوفی کشیدم و دستش رو ول کردم و اونم بدون حرف دیگه ای از اتاق خارج شد.
اگه اون فیلم رو نداشت و با پدر و مادرم تهدیدم نکرده بود که تا الان قطعا یجوری برگشته بودم پیش خونواده ام و این همه زجر و سختی رو تحمل نمیکردم!
اگه واقعا تهدیدش رو عملی میکرد و اون فیلم رو واسشون میفرستاد، نمیتونستن طاقت بیارن و خدایی نکرده یه اتفاقی براشون میفتاد پس باید میسوختم و میساختم!

روی تخت دراز کشیدم و سعی کردم فکرم رو به کار بندازم تا بفهمم باید چه غلطی کنم و چطوری بفهمم که واقعا حامله ام یا نه اما، چیزی که میدونستم این بود که بهراد به هیچ وجه نباید از این قضیه باخبر میشد!

_ بیخود کرده که نمیاد، مگه دست خودشه؟!

با شنیدن صدای نکره ی اون بهراد عوضی که مشخص بود داره به اتاق نزدیک میشه، سریع چشمام رو بستم و خودم رو به خواب زدم.
چند ثانیه گذشت که در اتاق باز شد و بعد صدای قدمهاش که به تخت نزدیک میشد، شنیده شد.

چند لحظه هیچ صدایی شنیده نشد اما یکهو لگد محکمی به پشتم زد و همین باعث شد واقعا از جا بپرم!
چشمام رو باز کردم و با اخم گفتم:

_ وحشی این چه کاریه؟
_ همین الان داشتی با اکرم خانم حرف میزدی، کِی خوابت برد؟
_ اون که اومد گیج خواب بودم، جوابش رو دادم و خوابیدم...
دیدگاه ها (۱۷)

رمان ارباب من پارت: ۱۲۹

عا بایین مخ زنی بهم یاد بدین🚶‍♀️💔

رمان ارباب من پارت: ۱۲۷

رمان ارباب من پارت: ۱۲۶

( زندگی تباه من )«فصل دوم»&۷«ویو چاوومین»(از روی مبل بلند شد...

جیمین فیک زندگی پارت ۴۴#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط